کد قالب کانون ویژه‌نامه میلاد امام عصر(عج)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 364
بازدید دیروز : 577
بازدید هفته : 941
بازدید ماه : 1199
بازدید کل : 27954
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : شنبه 6 اسفند 1402

جدیدترین عکس نوشته نیمه شعبان

بازتاب این رستاخیز در ادب عرفانی
مجموعه آفرینش و موجودات در عرصه تکوین، عاشق امام و خوشه چین خرمنش هستند. ادبیات عرفانی که به قضایا و وقایع هستی نگاهی لطیف تر دارد، این فرآیند را ناز و غمزه معشوق می خواند که هر بار عاشقان و مشتاقان را به خونشان آغشته می سازد و بار دیگر عاشقان به هواخواهی و جان نثاری، سربلند می کنند و زنده می شوند. حافظ در اشاره ای ظریف و هنرمندانه می سراید:
حسن بی پایان او چندان که عاشق می کشد
زمره ای دیگر به عشق از غیب سر بر می کنند(75)
عبدالرحمن جامی، معشوق را صاحب جمال بی پایان و کمالات نامتناهی می داند که تاب پرده نشینی و مستوری ندارد. از این رو، هر آن جلوه گری می کند و حسن می فروشد. دل دار پیوسته تابلویی نو از حسن و فسونش را می نماید و در هر جلوه گری، فیض و بهره ای جدید را نصیب مشتاقان می سازد:
چون جمالش صد هزاران روی داشت
بود در هر روی دیداری دگر
لاجرم هر ذره را بنمود باز
از جمال خویش رخساری دگر
سنایی، بر این باور است که باید محرم راز شد و در سلک توحید درآمد تا با چشم وحدت بین، انبوه شهیدان عشق و کشتگان معشوق را نظر کرد:
سر برآر از گلشن توحید تا در کوی دوست
کشتگان زنده یابی انجمن در انجمن
حق با سنایی است. تا آن گاه که شهد آسایش را از بساط دهر دون پرور، سراغ بگیریم و از سرای طبیعت گام بیرون ننهیم، از کوی طریقت و سرای حقیقت، باز خواهیم ماند. عشق و عاشقی، عافیت طلبی را برنمی تابد. این وعظ و نصیحت نیست؛ تجربه ره رفتگان است. در حالی که پهنه آفرینش و سرتاسر تکوین، از طبیعت تا مجرد و برتر از مجرد، در غم عشق و دل باختگی اش مجنون و سرگشته اند، ما بر بساط عیش و غفلت، با شماری از ساکنان عرصه تشریع و اختیار، هم پیاله شده ایم، در حالی که واصلان و دل سوختگان، مدام فریاد برآورده اند:
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
هر دمش با من دل سوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد(76)
باید جامه عیش را از تن کند، مرکب زمین گیر نفس را وانهاد، بر براق تیز پرواز سوز و اشک و دل دادگی، گام نهاد تا مشاهده کنیم در این نگارخانه رخ یار، چه محشر و غوغایی برپاست و هر آن از حسن و جلوه یار، چه آشوب و فتنه ای به پاخاسته است.
قیامت و انسان کامل
عرفان به قیامت هم چون دیگر مقوله ها با جهان بینی و جهان فهمی خاص خود می نگرد. از دید عارف، مرگ و انتقال به آخرت، معدوم شدن نیست، بلکه از عرصه ظهور و مظهریت به بطون و خفا کوچیدن است؛ از مظهریت دسته ای از اسما بیرون رفتن و مظهر برخی اسمای دیگر شدن؛ چنان که ابن عربی هم گفته است:« الموتُ اذهابٌ لا اعدامٌ(77)؛ مرگ، بردن از دنیا به آخرت است، نه نابود ساختن». چون اذهاب از صفات الهی است. قرآن می فرماید:
«إنْ یشَأ یُذْهِبکُم ایّها الناسُ و یأتِ بِآخَرین»(78)؛
اگر خدا بخواهد شما مردم را می برد و گروهی دیگر را می آورد.
از این رو، مرگ کوچیدن از قلمرو اسم ظاهر به حوزه اسم باطن الهی است.(79)به گفته دیگر، قیامت، قطع تجلیات حق نیست، بلکه تجلی به شکل و اسمایی دیگر است. عالم با تجلی اسمای جمالی هم چون خالق، مبدی، محیی، حافظ، رزاق و... پدیدار و پایدار می شود و با غلبه اسمای جلالی مانند ممیت، معید، قهار تغییر شکل می دهد، به صورت اخروی تبدیل می شود و قیامت و آخرت برپا می گردد. پس آخرت چیزی نیست، مگر باطن این عالم، و این عالم، ظاهر و پوسته برای آخرت است.
اگر چنین نگرشی به آخرت و قیامت افکندیم(تجلی و خفا و ظهور و بطون)و این منظر، آخرت را کاویدیم، به این ره یافت اساسی می رسیم که رستاخیز و برپایی قیامت، به فوت و انتقال از دنیا به آخرت منحصر نیست، بلکه هر آن و هر لحظه، آخرت و محشر و قیامت حاضر است. از این رو، اهل معنا، قیامت را به چند شاخه تقسیم کرده اند. برخی از سه سنخ سخن گفته اند، دسته ای پنج قسم دانسته اند و... در نگاهی دقیق و جامع، قیامت پنج شاخه دارد:(80)
الف) قیامت لحظه ای(دایم و پیوسته):
که همان تجلی پی در پی و آن به آن است. چنان که گفته شد، تمام هستی در یک لحظه، ظهور و پیدایش دارد و وجود فیض و کمالات جدید، سراسر هستی را فرامی گیرد و در آنِ دیگر به خفا و بطون می گراید و به مبدأ نخستین می پیوندد و قیامت و آخرتش برپا می شود.
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است
مصطفی فرمود: دنیا ساعتی است
تفصیل این رستاخیز آن به آن، گذشت.
ب)قیامت صغرا:
انتقال به برزخ است و با مرگ طبیعی و غیرارادی رخ می دهد. انتقال به برزخ، از ظهور و غلبه اسمای جلال( ممیت، معید، قاهر و...) ناشی می شود.
ج)قیامت وسطا:
انتقال به آخرت است، اما با مرگ ارادی و اختیاری. برخی از اولیا و مقربان به درجه ای از ولایت و تعالی روحی می رسند که جسمشان در طبیعت است، ولی مرغ روح و جان را با اراده و اختیار خود، پرواز می دهند و در عوالم بالاتر سیر می کنند. در روایات توصیه شده: «موتوا قبل ان تموتوا؛ پیش از آن که مرگ طبیعی و قهری فرا رسد، خود را بمیرانید»، کنایه از کشتن هواها برداشتن تعینات و فنا و به مطلق پیوستن و کنده شدن از سرای خاکی و شهود عوالم عالی.
د)قیامت کبرا:
همان قیامت مشهور میان مردم که با مرگ طبیعی و انتقال همگانی به آخرت و عالم تجرد رخ می دهد.
هـ)قیامت کبری الکبری:
که صعود و عروج به بالاتر از مجردات و شهود اسما و فنا در اسما و صفات حق و... است که با موت اختیاری و فنا به دست می آید.
چند نکته
الف) با توضیحاتی که گذشت، آشکار شد که در جهان بینی عرفانی، با قاعده تجلی و ظهور، اقسام پنج گانه قیامت، تفسیر و تحلیل می شود.
ب)در همه این مراتب، واسطه فیض و واسطه تجلی حق، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
ج)همه اقسام قیامت که سیری صعودی و در حیطه قوس صعود است، از کانال وجودی و مسیر وجودی خلیفه کبرای الهی می گذرد.
د)در سخنان معصومان و در جامعه کبیره، مقصد و محل بازگشت خلایق، انسان کامل(ائمه طاهر) نام برده شده است. در جامعه کبیره آمده:
و ایابُ الخلق الیکم؛
بازگشت همه مخلوقات به سوی شماست.
این حقیقتی عینی و کاملاً منطبق بر اصول و موازین است و با توحید هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا موطن نهایی حق تعالی است و ائمه علیهم السلام مقصد میانی به شمار می روند. به دیگر سخن، بازگشت به آنان که فانی مطلق در حقند،(فانی صفاتی، افعالی و ذاتی) همان برگشت به حق تعالی است، و همه افعال و صفات و ذات آن ها منسوب و متعلق به خداوند است، چنان که آیه « وَما رَمیْتَ إذ رمیتَ و لکِنَ اللهَ‌ رمی»(81)؛ فعلِ انسان کامل را مستقیماً به حق نسبت می دهد؛ بیان دیگری از خلافت و وساطت فیض. در این زمینه، در جامعه کبیره بیان دیگر هم به چشم می خورد که شایسته تأمل است:« و حسابهم علیکم؛ بررسی اعمال خلایق و حساب رسی آن، با شما اهل بیت خواهد بود» که اختیارات و شئونات بدیهی ملک ولایت و امامت را برمی نماید. با وجود این احادیث و سخنان فراوان از اهل بیت، برخی از جاهلان با این تعالیم و معارف عناد و لجاجت می ورزند. اگر این دست روایات محکم و گویا نبود، از آمیزش نادانی و تعصب، چه مولود پلید و پرفتنه ای زاییده می شد! اینان، مدار و میزان درستی و نادرستی هر گزاره ای را دانسته های اندک خویش می دانند.(82)
«یوم» و «لیل» از منظر عرفان
واژه «یوم» در آیات و روایات، برای قیامت و آخرت استفاده می شود، مانند یوم القیامه، یوم الحساب، یوم الحسره و یوم الآخره. هیچ گاه به چشم نمی خورد که برای قیامت و آخرت، واژه «لیل» به کار رود. این موضوع اسرار و رموز شگفت فراوانی دارد که عرفا با پاسخی زیبا و برگرفته از اصول جهان بینی عرفانی، آن ها را فاش کرده اند. یوم، نماد روشنایی و آفتابی شدن است. در قوس صعود و سیر صعودی وجود، حقایق و موجودات از ازدحام کثرات و حجاب های طبیعت، به سوی نقطه وحدت و برداشته شدن حجاب ها پیش می روند و حقیقت از پس پرده کثرات و حجاب ها طلوع می کند و روشن می شود. از این رو، سیر صعودی وجود از جمله، قیامت که از ظلمت و کثرت رو سوی نور و وحدت دارد، یوم نام گرفته است.
واژه «لیل» نیز درباره شب قدر و نزول ملائکه و مانند آن به کار می رود. با توجه به گفتار پیشین، سرّ آن نیز آشکار است؛ زیرا وجود، در قوس نزول، از موطن وحدت و نور، عزمِ سفری دراز به سرزمین کثرات و حجاب ها را دارد، و در هر گام پرده ای بر رخ حقیقت می کشد و آن را در خفا و تاریکی فرو می برد. پس «لیل» خوانده می شود که نماد تاریکی است. انسان کامل، حقیقت لیله القدر، بلکه عین لیله القدر نامیده شده؛ زیرا خلیفه الله خود به تنهایی، تمام قوس نزول است و حقایق از باطن و شاه راه وجودی وی فرو می آیند و خورشید وجودش در حجاب و پرده می رود.
جالب توجه این که روایات، انسان کامل را «قیامت» نیز نامیده اند، چون حقایق و خلایق از بزرگ راه وجود او سیر صعودی دارند و به آخرت کوچ می کنند. پس او مظهر و حقیقت« هو الاوّل و الاخر»و سلسله ظهورات در قوس نزول و فرایند بطون و خفا در قوس صعود به شمار می رود. از این رو، انسان کامل مظهر اتم« الظاهر و الباطن» است. عارف کامل، مرحوم شاه آبادی،، در تفسیر لطیف و دقیق«إنّا انزلناهُ فی لیلهِ القدر» می گوید: تمام حقیقت غیبی که به صورت قرآن درآمده، در جان انسان کامل، نازل و روانه شده و لیله القدر حقیقت و باطن ولیّ الله است.(83)
خلیفه الله خود مجموع قوس نزول و صعود و تمام دایره وجود و خود لیله القدر و قیامت است. او به اعتبار تنزل و فرود آوردن تمام مظاهر، قوس نزول و لیل خوانده می شود و به لحاظ صعود و عروجش به سوی حق تعالی، قوس صعود و یوم و قیامت نام دارد. انسان کامل، در این فرود و عروج، چه از سنخ لحظه به لحظه و چه اقسام دیگر، کاروان نامتناهی و بیرون از شمارش خلایق و مظاهر را هم راه خود می برد و از ازل تا ابد، قافله سالار و سرحلقه کاروان بی شمار عشّاق به شمار می رود.
باری، لحظه به لحظه و افزون از شمارش، رستاخیز رخ می دهد و فراتر از عدد و رقم، کاروان عاشقان و جان نثاران، در دشت تکوین می آیند و می روند. از ازل، معشوق هزار نقش و نگار، با ناز و غمزه، هر لحظه جان مشتاقان را می گیرد و جانی نو می بخشد و این قصه تا ابد ادامه دارد. از ذره تا کهکشان، عالم و آدم، جن و ملک و دنیا و عقبا، در شور و شیدایی و عشق بازی سر می کنند و هزار هزار، شورش بی دلان و حسن فروشی و دلبری یار برقرار است. ما ساکنان ملک اختیار و تشریع، تا چه اندازه با کاروان تکوین هم راهیم؟ چقدر بدان پیوسته و آمیخته ایم؟ مرغ سحر از هر گوشه ای ناله سر داده:

همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی؟
دریغ از سایه همت که بر نااهل افکندی(84)
گفتنی است توحید اصالت دارد و اصل وجود و کمالات هستی بالاصاله، از آن خداوند است. آن چه انسان کامل دارد، اعطایی حق است؛ همه در برابر ذات الهی، فقیر محضند.
نتیجه:
برخی از نتایج این پژوهش را می توان این گونه برشمرد:
1. تجلی و ظهور، ساز و کار، بلکه حقیقت قوس نزول را در نقطه برابر فنا که در قوس صعود رخ می دهد، تشکیل می دهد. یعنی همان گونه که با تجلی و تعیّن، سلسله هستی بروز می کند و از پرده برون می افتد، در سیر صعودی نیز با فنا و استهلاک تعینات و شئون و حدود هستی، روند بطون و نهان گرایی بر نظام مظاهر سایه می افکند تا در فرجام به قیامت انجامد. پس تجلی و ظهور، گستردن کثرات و تعینات، و فنا در کارکردی رو در رو، از میان برداشتن کثرات و تعینات را نقش می بازد.
2. واسطه در تمام این فعل و انفعالات بی کران، انسان کامل محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است که به نقل عامّه و امامیّه تا برپایی قیامت، مهدی موعود خواهد بود. مظهر اعظم الهی به حکم وساطت کبرا و جایگاه جانشینی که دارد، هم در سلسله تنزل هستی و فرایند تجلی و ظهور پیش رو است و هم در فرایند کوچ ظهورات و قوس بازگشت.
3. تجلی و ظهور رخدادی آن به آن و پیاپی بوده، هرگز لحظه ای توقف و درنگ نمی شناسد؛ چنان که قبض و برگشت وجود نیز همین گونه است. در نتیجه واسطه و جلودار این غوغای خاموش هستی نیز باید لحظه به لحظه حاضر، ناظر و نقش آفرین باشد و این خود یکی از دلایل هستی شناختی بر لزوم حضور فیزیکی و حیات پیوسته و پایدار ولیّ معصوم در نظام آفرینش خواهد بود. یعنی ناگزیری از تدبیر و سرپرستی این شدن ها و گشتن ها از سوی واسطه فیض، ضرورت وجود ولیّ کامل را بازمی گوید و خود می تواند از ادله عرفانی بر امامت باشد.
4. حرکت و جنبش وجود، مسیر و گذرگاه می طلبد. در قوس صعود، بازگشت یک یک خلایق به مبدأ هستی و پیمودن کمال از مسیر انسان جامع به فعلیت می رسد و ممکن می شود. در فرایند تنزل نیز مسیر و معبر همو خواهد بود.
5. حقیقت انسان کامل در نهاد و نهان یک یک ذرات هستی حضور و نفوذ و سریان داشته، مهر و معرفتش با جانشان عجین است. این حضور و جریان بر گونه احاطه و ولایت و قوام بخشی است. از این رو ذره ای در آفرینش نیست که در تکوین، امام خویش را نشناسد و مهر نورزد و تبعیّت نجوید.
منابع تحقیق:
1. الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ملاصدرا، تهران، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا، بی تا.
2. اسماء حسنی، محمد شجاعی، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، 1383ش.
3. انسان کامل در نهج البلاغه، حسن حسن زاده آملی، قم، انتشارات قیام، چاپ دوم، بی تا.
4.بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
5.تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1376ش.
6. تفسیر تسنیم، عبدالله جوادی آملی، قم، اسراء، چاپ اول، 1380ش.
7.جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، مترجم: سید جواد هاشمی علیا، تهران، نشر قادر، چاپ اول، 1377ش.
8.جاویدان خرد مجله، جلال الدین همایی، سال سوم، ش9.
9. دیوان حافظ، شمس الدین محمد حافظ، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران، انتشارات صفی علی شاه، چاپ بیست و ششم، 1379ش.
10.شرح دعای سحر، سید روح الله خمینی، تهران، نشر العلمی و الثقافی، 1362ش.
11.شرح فصوص الحکم، داود قیصری، قم، انوارالهدی، چاپ اول، 1416ق.
12.شرح مقدمه قیصری، سید جلال الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، 1375ش.
13. عرفان نظری، سید یحیی یثربی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1374ش.
14.الفتوحات المکیّه، محی الدین ابن عربی، بیروت، دار صادر، بی تا.
15.فصوص الحکم، محی الدین ابن عربی، تهران، انتشارات الزهرا، بی تا.
16. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت، دار صعب و دارالتعارف، چاپ چهارم، 1401ق.
17. مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی مولوی، مصحّح: نیکلسون، تهران، طلوع، 1382ش.
18. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ‌سید روح الله خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ سوم، 1376ش.
19.مفاتیح الجنان، عباس قمی، قم، تعاونی ناشران، 1374ش.
20.نورالثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1412ق.
21. ینابیع الموده لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم قُندوزی، حنفی، تحقیق: علی جمال اشرف حسینی، تهران: دارالاسوه، چاپ اول، 1416ق.
پی نوشت ها:
1
.پژوهش گر گروه کلام و عرفان مؤسسه آینده روشن(پژوهشکده مهدویت).
2. نک: تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 38-46.
3. نک: اسماء حسنی، ص 167-168.
4. شرح مقدمه قیصری، ص 128.
5.سوره آل عمران، آیه 30.
6.نک: عرفان نظری، ص 244.
7.شرح مقدمه قیصری، ص 645.
8.نک: جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 338-348.
9.سوره بقره، آیه 30.
10.مصباح الهدایه، ص 16-27
11.فصوص الحکم، فصّ آدمی.
12. شرح فصوص الحکم، ج1، ص 175.
13.همان، ص 178.
14.شرح مقدمه قیصری، ص 644.
15.همان، ص 647.
16. همان، ص 219-220.
17.نک: همان، ص 279.
18.تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 260.
19.ینابیع الموده، ص 20( به نقل از ادب فنای مقربان).
20.بحارالانوار، ج23، ص 29.
21.همان، ص 35.
22.شرح دعای سحر، ص 67.
23. همان، ص 31.
24.دیوان حافظ، غزل 488.
25.الکافی، ج1، ص 418.
26.نک: شرح دعای سحر، ص 31.
27.نک: شرح فصوص الحکم، ج1، ص 288-289.
28.سوره اسراء، آیه 44.
29.نورالثقلین، ج1، ص 21.
30.همان، ص 22.
31.نک: تفسیر تسنیم، ج1، ص 508.
32.دیوان حافظ، غزل 193.
33.مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
34.شرح فصوص الحکم، ج1، ص 97-111.
35.بحارالانوار، ج8، ص 122.
36.شرح فصوص الحکم، ج1، ص 103.
37.مصباح الهدایه، ص 83.
38.نک: شرح مقدمه قیصری، ص 714.
39.دیوان حافظ،غزل 110.
40.سوره صافات، آیه 181.
41.دیوان حافظ، غزل 86.
42.همان، غزل 199.
43.جامع الاسرار، ص 230، 282 و 360.
44.بحارالانوار، ج18، ص 182.
45.مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 712.
46.صادر نخستین، نزد فلاسفه و عرفا تفاوت دارد.
47.بحارالانوار، ج15، ص 24.
48.همان، ج25، ص 22.
49.سوره نجم، آیه 8-9.
50.دیوان حافظ، غزل 213.
51. سوره حجر، آیه 21.
52.سوره رحمن، آیه 29.
53.شرح مقدمه قیصری، ص 239.
54. الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج2، ص 168.
55.تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 353.
56.سوره قمر، آیه 50.
57.الحمکه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج2، ص 278.
58.نک: انسان کامل در نهج البلاغه، ص 213.
59.نک: شرح مقدمه قیصری، ص 768.
60.نک: شرح دعای سحر.
61. نک: شرح فصوص الحکم.
62.نک: الفتوحات المکیه، ج3، ص 51.
63.جاویدان خرد، ش9، ص 5-6.
64.تجلی و ظهور در عرفان نظری( به نقل از: اعجاز البیان فی تفسیر القران، صدرالدین قونوی، ص 35).
65.همان( به نقل از: الانسان الکامل، عبدالکریم جیلی، ج1، ص 105).
66.همان( به نقل از: شرح گلشن راز، عبدالرزاق لاهیجی، ص 493).
67.الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج2، ص 278.
68.نک: تجلی و ظهور در عرفان نظری( به نقل از: شرح مواقف، ج1، ص 202).
69.دیوان حافظ، غزل 71.
70.نک: شرح مقدمه قیصری، ص 773، پاورقی 1.
71.سوره ق، آیه 15.
72.نک: تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 367.
73.دیوان حافظ، غزل 94.
74.تجلی و ظهور در عرفان نظری( به نقل از: اعجاز البیان فی تفسیر القرآن، ص 35، چاپ هند).
75.دیوان حافظ، غزل 199.
76.همان، غزل 111.
77. تجلی و ظهور در عرفان نظری( به نقل از : الفتوحات المکیه، ج10، ص 490، چاپ جدید).
78.سوره نساء، آیه 133.
79.نک: شرح فصوص الحکم، ج2، ص 354-364.
80.نک: تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 419-427.
81.سوره انفال، آیه 17.
82. نک:‌مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص 86.
83. همان، ص 27.
84.دیوان حافظ، غزل 440.

راز عمر طولانی امام مهدی علیه السلام
از دیرباز- حتّی از آغازین سال های غیبت کبرا - همواره این پرسش درباره امام مهدی علیه السلام مطرح بوده است که آیا ممکن است فردی این همه سال زنده بماند؟
برای روشن شدن پاسخ، لازم است ابتدا چند موضوع را بررسی کنیم.
1. پیش بینی عمر طولانی امام مهدی علیه السلام
موضوع طولانی بودن عمر آخرین پیشوای معصوم از سال ها پیش از تولّد آن امام در روایت های اسلامی مطرح شده بود و امامان معصوم علیهم السلام برای برطرف ساختن هر گونه شکّ و تردید در این زمینه، عمر طولانی پیامبران پیشین را به مردم یادآور می شدند و به آنها گوشزد می کردن که داشتن عمر طولانی، در تاریخ انبیا و اولیای الهی امری بی سابقه نیست.
در احادیث متعددّی که در آنها به شباهت امام مهدی علیه السلام با پیامبران الهی اشاره شده است، به برخورداری آن حضرت از عمر طولانی تأکید شده است. از جمله در روایتی از امام سجاد علیه السلام نقل شده، آمده است: «در قائم، سنتّی از نوح علیه السلام است و ان، داشتن عمر طولانی است».(1)
در یکی از روایت هایی که در این زمینه وارد شده است، امام صادق علیه السلام می فرماید:
خداوند متعال، سه ویژگی از سه نفر از پیامبران را در قائم ما قرار داده است: [مخفی بودن] ولادتش را همچون ولادت موسی علیه السلام، طولانی بودن غیبتش را همچون طولانی بودن غیبت عیسی علیه السلام و عمر او را همچون عمر نوح علیه السلام [طولانی] قرار داده است. خداوند به بنده صالح خود یعنی خضر علیه السلام عمر طولانی داد تا دلیلی بر طولانی بودن عمر او (قائم) باشد. (2)
آن حضرت در ادامه همین روایت، در توضیح این مطلب که چگونه خداوند عمر طولانی حضرت خضر علیه السلام را دلیلی بر عمر طولانی حضرت قائم علیه السلام قرار داده است، می فرماید:
و امّا [دلالت عمر طولانی] بنده صالح [خدا، حضرت] خضر علیه السلام [بر عمر طولانی حضرت قائم علیه السلام به این گونه است:] خدای تعالی عمر او را طولانی قرار داد، نه برای این که در آینده پیامبر شود و نه برای این که کتاب [آسمانی] بر او نازل گردد و نه برای این که دین جدیدی بیاورد که دین پیامبران گذشته را نسخ کند و نه برای این که به پیشوایی برگزیده شود تا بندگانش از او پیروی کنند و نه برای این که تکلیف و وظیفه ای را بر او واجب کند، بلکه خدای تعالی از قدیم در عملش مقدّر کرده بود که قائم علیه السلام در دوران غیبتش عمری طولانی داشته باشد و می دانست که بندگانش این طولانی بودن عمر را منکر می شوند. به این دلیل، عمر بنده صالحش [،خضر] را بی هیچ علتّی طولانی کرد تا دلیلی برای اثبات عمر [طولانی] قائم علیه السلام باشد و راه هر گونه عذر و بهانه بر دشمنان بسته شود تا برای مردم نزد خداوند حجتّی نباشد.(3)
در برخی روایات، امامان معصوم علیهم السلام با توجّه دادن مردم به عمر طولانی حضرت نوح علیه السلام زمینه هر گونه شکّ و تردید در عمر طولانی حضرت صاحب الامر علیه السلام را برطرف می ساختند در یکی از این موارد از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:
چرا انکار می کنند که خداوند عمر صاحب این امر را طولانی می کند، همان طور که عمر نوح - درود خدا بر او باد- را طولانی کرد؟ (4)
2. پیشینه گفت و گو درباره عمر طولانی امام مهدی علیه السلام
عالمان و محدّثان بزرگوار شیعه، با توجّه به پرسش ها و شبهه هایی که در مورد عمر طولانی امام عصر علیه السلام مطرح می شد، از دیرباز، به موضوع یاد شده توجّه کرده و باب یا ابوابی از کتاب های خود را به آن اختصاص داده اند.
شیخ صدوق رحمه الله (م 381 ه.ق.) که در سال های آغازین غیبت کبرا می زیست، در ابواب مختلفی از کتاب کمال الدّین و تمام النعمۀ به این موضوع پرداخته و در ضمن شش روایت و چندین حکایت تاریخی، از برخی دراز عمران (معمَّرین) تاریخ یاد کرده است. (5)
شیخ مفید رحمه الله (36-413ه.ق.) در فصل ششم از کتاب الفصول العشرة فی الغیبة، شبهه طول عمر حضرت صاحب الامر علیه السلام را مطرح کرده و از راه های مختلف به آن پاسخ داده است. (6)
شیخ طوسی رحمه الله (م 60 ه.ق.) نیز یک بار در اوایل کتاب الغیبۀ و در قالب پرسش و پاسخ و یک بار در اواخر این کتاب و با ذکر چند روایت به این موضوع اشاره کرده است.(7)
علامه مجلسی رحمه الله (م 1110 ه.ق.) بخش قابل توجّهی از ابواب مربوط به تاریخ امام دوازدهم را به بیان اخبار معمّرین تاریخ اختصاص داده است. (8) در سال های اخیر هم کتاب های متعددّی در این زمینه تألیف و منتشر شده است. (9)
3. پاسخ به شبهه طول عمر امام مهدی علیه السلام
پاسخ هایی را که در کتاب های مختلف به شبهه طول عمر امام مهدی علیه السلام داده شده است، به شرح زیر می توان دسته بندی کرد:
الف) وجود افرادی با عمرهای طولانی در گستره تاریخ
با توجّه به این جمله معروف که می گوید: «محکم ترین دلیل بر امکان چیزی، واقع شدن آن است»، بسیاری از کسانی که از گذشته تاکنون درباره اثبات طول عمر امام مهدی علیه السلام کتاب یا مقاله نوشته اند، یکی از دلایل اصلی خود را وجود موارد فراوانی از افراد دارای عمرهای طولانی در گستره تاریخ، قرار داده اند.
بر اساس شواهد تاریخی که در میان ادیان و ملل مختلف پذیرفته شده است، در طول تاریخ، کسان زیادی وجود داشته اند که به عمرهای طولانی - حتّی بیش از هزار سال- دست یافته اند. این واقعیت مسلّم در طول اعصار و قرون به طور قطعی و یقینی مورد قبول یهودیان و مسیحیان واقع شده است؛ زیرا در متن تورات به تعدادی از آنها با ذکر طول عمرشان اشاره شده است.
از جمله معمرّان تاریخ می توان به افراد زیر اشاره کرد:
1. حضرت آدم علیه السلام 930 (10) تا 1030 سال ؛(11)
2. حضرت حوا علیهم السلام: 931 تا 1031 سال ؛(12)
3. شیث پسر آدم: 912(13) تا 1040 سال؛(14)
4. اَنوش پسر شیث: 905 (15) تا 960 سال؛(16)
5. قینان پسر انوش: 910 (17) تا 920 سال؛ (18)
6. مهلائیل (مَهلَلئیل) پسر قینان: 800 (19) تا 895 سال؛ (20)
7. یرد (یارد) پسر مهلائیل: 962 سال؛ (21)
8. اُخنوخ (خَنوخ) پسر یرد: 365 سال؛(22)
9. متوسالح (مَتُو شَلَخ) پسر اُخنوخ: 960 (23) تا 969 سال؛(24)
10. لَمَک پسر متوشالح: 777 (25) تا 790 سال؛(26)
11. نوح پسر لمک: 950 (27) تا 2450 سال؛ (28)
12. سلیمان پسر داوود: 712 سال؛(29)
13. لقمان العادی: 3500 سال؛(30)
14. ولید پسر ریان (عزیز مصر که با حضرت یوسف علیه السلام هم عصر بوده است) : 700 سال؛(31)
15. دومغ (جدّ عزیز مصر): 3000 سال؛ (32)
16. ریان پسر دومغ (پدر عزیز مصر): 1700 سال؛(33)
17. شداد پسر عاد: 900 سال؛ (34)
18. دوید بن زید بن نهد: 450 سال؛(35)
19. عبید بن شریۀ الجرهمی : 350 سال(36)
2-. ذو الاصبع العدوانی: 300 سال؛(37)
علی محمّد علی دخیل در کتاب خود، نام های بیش از دویست نفر از دراز عمران (معمرّان) تاریخ را بر می شمارد که بین 130 تا 3600 سال عمر کرده اند(38). یکی دیگر از نویسندگان معاصر نیز در کتابش، بیش از سی نفر از کسانی را که تا 700 سال عمر داشته اند، معرّفی کرده است(39).
در ادبیات کهن عرب نیز کتاب های متعددّی با عنوان المعمّرون یافت می شود که در آنها با نام های کسانی از عرب و غیر عرب اشاره شده است که عمرهای طولانی - بیش از 120 سال - داشته اند. یکی از معروف ترین این کتاب ها، کتاب المعمّرون و الوصایا اثر ابوحاتم سهل بن محمّد سجستانی (م 250 ه.ق.) است(40).
با توجه به فهرست طولانی اسامی افرادی که در گستره تاریخ از ابتدای آفرینش تا سده های اخیر - به عمرهایی چند برابر عمر متوسط انسان ها دست یافته اند، می توان نتیجه گرفت که داشتن عمر طولانی امری ناممکن و بی سابقه نیست و از نظر عقل و منطق کاملاً قابل تصور است که امام مهدی علیه السلام هم بتواند بیش از هزار سال عمر کند.
ب) امکان علمی عمر طولانی
بیشتر کسانی که در دوران معاصر درباره طول عمر امام زمان علیه السلام کتاب یا مقاله نوشته اند، با بهره گیری از آخرین دستاوردهای علوم زیستی و براساس نظریه های جدیدی که درباره پیری و عوامل آن مطرح شده است، دست یافتن به عمر طولانی را امری کاملاً امکان پذیر و منطبق بر نظریه های علمی دانسته و بر همین اساس، به توجیه علمی عمر طولانی امام مهدی علیه السلام پرداخته اند(41).
به باور شهید سید محمّد باقر صدر «از نظر دانش امروز، مشکلی از جهت نظری در این زمینه وجود ندارد. این موضوع در حقیقت، بستگی به نوع تفسیری دارد که علم فیزیولوژی از پدیده پیری ارائه می دهد. آیا پدیده پیری از یک قانون طبیعی سرچشمه می گیرد، قانونی که بر بافت و سلول های انسان حاکم است و پس از رسیدن به رشد کامل به تدریج سلول ها سخت شده و توانایی کاری اش کم می گردد و در نهایت از فعالیت باز می ماند؟ آیا بدنی هم که از هر گونه تاثیر خارجی مصون بوده، محکوم به فنا است؟ یا این که این فرسودگی و ناتوانی بافت ها و سلول ها در کارآیی فیزیولوژی، نتیجه نبرد با عامل خارجی، مانند میکروب ها یا مسمومیت است که از راه پرخوری یا کار سنگین یا دیگر عوامل، به وجود می آید؟
این پرسشی است که امروزه علم از خود می کند و تلاش دارد برای آن پاسخی بیابد. البته جواب های علمی زیادی هم تاکنون به آن داده شده است.
اگر ما آن نظر علمی را بپذیریم که می گوید ناتوانی و پیری، نتیجه نبرد و کشمکش با عوامل مشخص خارجی است، معنایش این می شود که از جنبه نظری امکان دارد وقتی بافت های تشکیل دهنده جسم انسان را از عوامل تاثیر گذار دور نگه داریم، حیات طولانی شود و در نهایت، بر پدیده پیری فایق آید.
اگر نظریه دیگر را بپذیریم که می گوید پیری یک قانون طبیعی برای سلول ها و بافت های زنده است؛ به این نتیجه می رسیدم که آنها تخم نیستی را با خود حمل می کنند و زمانی به مرحله ناتوانی و پیری رسیده، در نهایت می میرند، ولی ما می گوییم حتّی اگر این نظریه را هم بپذیریم، معنایش این نیست که هرگز این قانون طبیعی انعطاف پذیر نباشد، بلکه این قانون بر فرض ثبوت، قانون انعطاف پذیری است؛ زیرا ما در زندگی خود می بینیم و دانشمندان در آزمایشگاه های علمی خود مشاهده می کنند که پیری یک پدیده فیزیولوژی است و وابسته به زمان نیست. گاهی زود فرا می رسد و گاهی با فاصله زمانی بیشتری آشکار می شود. گاهی فردی بسیار مسن، نشانه ای از پیری بر تن ندارد. به این موضوع پزشکان هم اعتراف دارند، بلکه دانشمندان توانسته اند عملاً از انعطاف پذیری این قانون که تصور می رود طبیعی باشد، بهره [برند] و عمر برخی حیوانات را صدها بار نسبت به عمر طبیعی شان بیشتر کنند و این کار با ایجاد زمینه ها و عواملی بوده است که کاربری قانون پیری را به تاخیر می اندازد.
پس ثابت شد که تاخیر عملکرد این قانون با ایجاد زمینه ها و عوامل مشخص، از نظر علمی ممکن است. گرچه هنوز علم نتوانست است نسبت به انسان این تاخیر را پیاده کند و این هم فقط به خاطر این است که انسان نسبت به دیگر جانوران، مشکل خاص خود را دارد و این بدان معناست که از جهت علمی با توجه به موضع گیری های پویای دانش امروزی، هرگز مانعی در راه وقوع طول عمر انسان وجود ندارد؛ چه این که پیری نتیجه کشمکش و برخورد با عوامل خارجی باشد و چه نتیجه قانون طبیعی سلول ها که خود راه فنا می پیمایند.
بنا بر آنچه گفته شد، درباره عمر حضرت مهدی علیه السلام و در پاسخ به ابهامات، بایستی گفت طول عمر برای انسان، از نظر منطق و علم، امری ممکن است و علم تلاش می کند به تدریج، این امکان نظری را به امکان عملی تبدیل سازد.
وقتی از نظر منطق و علم، امکان وقوع عمر طولانی ثابت شد و معلوم گشت که دانش بشری در راه تبدیل امکان نظری به امکان عملی است، دیگر جایی برای بعید شمردن تحققّ این مسئله برای شخص امام زمان علیه السلام باقی نمی ماند؛ جز این اعجاب که چگونه حضرت مهدی علیه السلام توانسته است بر علم پیشی گیرد و قبل از این که دست علم به سطح این تحّول؛ یعنی امکان فعلی برسد، آن حضرت توانسته باشد امکان نظری را به امکان عملی تغییر دهد. این همانند کسی است که در کشف داروی بیماری صرع و سرطان بر علم، پیشی گرفته باشد.
اگر مشکل همین باشد که چگونه اسلام - اسلامی که عمر این رهبر را طرّاحی کرده است- در این زمینه، بر حرکت علم پیشی گرفته و چنین تحوّلی را ایجاد کرده است؟ جوابش این است که: این تنها موردی نیست که اسلام از کاروان علم، پیشی گرفته است.
آیا شریعت اسلام در مجموع، سال های سال بر حرکت علم و تحوّلات طبیعی فکر انسان، پیشی نگرفت؟ آیا شریعت اسلام به طرح شعارهای زیربنایی در امور اجرایی نپرداخت که انسان ها پس از گذشت صد ها سال، شایستگی رسیدن به آن را یافتند؟ آیا شریعت اسلام، قوانینی حکیمانه نیاورده است که انسان تا زمان گذشته نزدیک، اسرار علل آن را نمی توانست درک کند؟».(42)
ج) امکان عمر طولانی با اعجاز الهی
برخی نویسندگان برای اثبات امکان عمر طولانی امام مهدی علیه السلام، به قدرت بی پایان خدای تعالی در تحققّ اراده خود استدلال کرده و این موضوع را یکی از مصادیق اعجاز الهی دانسته اند. این استدلال بر مقدّمات زیر استوار است:
1. براساس دلایل قطعی و تردید ناپذیر، تعداد پیشوایان معصوم از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که جانشینان آن حضرت به شمار می روند، مشخص و معین است و هرگز از دوازده نفر تجاوز نخواهد کرد.(43)
2. با شهادت امام یازدهم، امام حسن عسکری علیه السلام، استمرار سلسله امامت تنها با وجود امام مهدی علیه السلام امکان پذیر خواهد بود.
3. امام مهدی علیه السلام، تحققب بخش وعده الهی در حاکمیت قسط و عدل و استقرار حکومت صالحان بر زمین است.
4. با توجّه به نکات یاد شده برای استمرار سلسله امامت و تحققّ وعده الهی در حاکمیت صالحان، لازم است که خداوند متعال براساس قدرت بی منتهای خود، عمری طولانی به امام مهدی علیه السلام عطا کند، تا آن حضرت بتواند در روز موعود و با فراهم شدن زمینه های لازم، قیام عدالت گستر خود را آغاز کند.
بیان شهید سید محمّد باقر صدر در این زمینه چنین است:
دانستیم که عمر طولانی از نظر علم، ممکن است. حال اگر فرض کنیم از نظر علم امکان نداشته باشد و قانون پیری و شکستگی قانونی حتمی باشد که بشریت هرگز نتواند آن را تغییر دهد، در این صورت چه می شود؟
باید گفت در این صورت، طول عمر افرادی چون نوح علیه السلام و مهدی علیه السلام که قرن ها برخلاف قوانین طبیعی که در علم جدید به اثبات رسیده است، زنده مانده اند، از موارد اعجاز محسوب می گردد.
معجزه، در مقطع خاصّی قانون طبیعت را از کار می اندازد تا زندگی شخصی را که رسالت آسمانی به وجود او بستگی دارد، حفظ کند. معجزه طول عمر از نظر یک مسلمان که عقیده خود را از قرآن و سنّت بر گرفته است، دور از انتظار و منحصر به فرد نیست. مثلاً قانون طبیعت این است که جسمی که حرارت بیشتری دارد، در جسمی که حرارت کمتری دارد، اثر می گذارد تا برسد به جایی که هر دو یکسان شوند. قاطعیت این قانون از قانون پیری هم بیشتر است؛ در حالی که می دانیم این قانون برای حفظ زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام، از تاثیر افتاد؛ زیرا تنها راه برای نگه داری او بود؛ وقتی آن حضرت به آتش درافتاد، وحی آمد: «یا نارُ کُونی بَرداً و سَلاماً؛ ای آتش بر ابراهیم خنک و سلامت باش!»(44) و ابراهیم سالم بدون هیچ گزندی از آتش بیرون آمد!
همچنین است دیگر قوانین طبیعی که برای شماری از پیامبران حجّت های الهی در روی از کار افتاد؛ دریا برای موسی علیه السلام شکافته شد؛ رومیان تصّور کردند عیسی را دستگیر کرده اند، در حالی که اشتباه می کردند؛ پیامبر اسلام، در حالی که گروه زیادی از قریش خانه اش را در محاصره داشتند و ساعت ها در کمین او بودند، از خانه بیرون آمد و از میان آنان گذشت در حالی که خداوند وی را از دید آنان پنهان داشت.
در همه این نمونه ها، قانون طبیعت برای حمایت و حفاظت یک شخص از کار می افتد؛ زیرا حکمت الهی اقتضای زنده ماندن او را داشته است و قانون پیری هم می تواند در زمره یکی از این نمونه ها باشد.
شاید بتوان از آنچه تابه حال اتفاق افتاده، یک نتیجه کلّی به دست آورد و آن این است که هر وقت حفظ جان حجّتی الهی در روی زمین نیاز به تعطیل قانونی طبیعی داشته باشد و هر گاه ادامه زندگی آن شخصیت برای انجام یک طرح مهم، ضروری باشد، در این هنگام، لطف الهی باعث می شود که آن قانون طبیعی موقتّاً از کار بیفتد؛ ولی وقتی شخصیتی وظیفه الهی خود را به انجام رساند، مطابق قوانین طبیعی می میرد یا به شهادت می رسد.(45)
با توجّه به مطالب یاد شده می توان گفت موضوع عمر طولانی امام مهدی علیه السلام موضوعی است که به استناد دلایل نقلی و عقلی به اثبات رسیده است و در امکان و وقوع آن تردیدی وجود ندارد.
پی نوشت ها :
1. کمال الدّین و تمام النعمة، ج2، باب 46، ص 524، ح5؛ محمّدباقر مجلسی، بحار الأنوار، چاپ سوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ه.ق، ج 51،ص 217، ح5.
2. کتاب الغیبة (طوسی)، ص 106؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 220، ح9.
3. کتاب الغیبة (طوسی)، ص 108؛ بحار الأنوار، ج51، صص 222و 223.
4. کتاب الغیبة (طوسی)، ص 259.
5. ر.ک: کمال الدّین و تمام النّعمة، ج2، باب 43-54، صص 523- 639.
6. ر.ک: الفصول اعشرة فی الغیبة، مندرج در: سلسله مصنفات الشیخ المید، ج3، صص 91-103.
7. ر.ک: کتاب الغیبة، صص 78-87.
8. ر.ک: همان، صص 258-260.
9. ر.ک: بحار الأنوار، ج51، باب 14، صص225-293.
10. ر.ک: علی اکبر مهدی پور، طول عمر امام زمان علیه السلام از دیدگاه علوم و ادیان، چاپ دوم: تهران کعبه، 1404 ه.ق؛ سیّد هادی حسینی، امام مهدی علیه السلام: طول عمر، با نظارت و اشراف: محمّد حکیمی، چاپ اوّل: مشهد، آستان قدس رضوی، 1381؛ محمّد ظاهری، امکان طول عمر تا بی نهایت، برگرفته از قرآن و حدیث، چاپ اوّل: قم، ارغوان دانش، 1383؛ حسین فریدونی، زنده روزگاران: جستاری در دیرزیستی امام عصر علیه السلام، چاپ اوّل: تهران، آفاق، 1381؛ محمّد جواد میردامادی، پژوهشی علمی پیرامون طول عمر، کهولت و پیش گیری از پیری، زیر نظر رضا ملک زاده، چاپ اوّل: تهران، بدر، 1378؛ سید محمّدباقر صدر، رهبری بر فراز قرون: پژوهشی درباره امام مهدی علیه السلام (ترجمه کتاب بحث حول المهدی علیه السلام)، تحقیق: عبدالجب،ار شراره، ترجمه: مصطفی شفیعی، چاپ اوّل: تهران ، موعود، 1379، صص 63-77؛ علی محمّد دخیّل، الإمام المهدی علیه السلام، چاپ دوم: بیروت، دارالمرتضی، 1403 ه.ق، صص 141-186.
11. ر.ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند5: کمال الّدین و تمام النعمۀ، ج2، ص 523، ح3 به نقل از پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ دوم: قم، دارالهجرۀ، 1404 ه.ق، ج1، ص48؛ بحارالأنوار، ج11، ص 268، ح19(به نقل : از امام صادق علیه السلام).
12. ر.ک: محمّد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، بیروت، مؤسسه عزالدّین، 1407 ه.ق، ج1، صص 81-83؛ بحارالأنوار، ج11، ص269 (به نقل از کتاب سعدالسعود، سید بن طاووس.)
13. ر. ک : تاریخ الطبری، ج1، ص 84؛ بحارالانور، ج 11، ص 269. در منابع تاریخی آمده است که حوا (ع) یک سال پس از وفات حضرت آدم (ع) از دنیا رفت.
14. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 8؛ مروج الذهب، ج 1، ص 49؛ تاریخ الطبری، ج1، ص 85؛ بحارالانوار، ج11، ص269.
15. علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، چاپ اول: بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1412 ه. ق، ج2، ص 243.
16. ر. ک : تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 11؛ تاریخ الطبری، ج1، ص85.
17. ر. ک : مروج الذهب، ج 1، ص49.
18. ر. ک : تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 14؛ تاریخ الطبری، ج1، ص85.
19. ر. ک: مروج الذهب، ج 1، ص 49.
20. ر. ک: همان، ص 50.
21. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم بند 17؛ تاریخ الطبری، ج1، ص 85.
22. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 20؛ تاریخ الطبری، ج1، ص88.
23. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 23؛ تاریخ الطبری، ج1 ص 89. « اُخنوخ» یا «خنوخ» همان حضرت «ادریس» است که به اعتقاد یهودیان به آسمان ها صعود کرده است. اهل سنت نیز معتقدند که حضرت ادریس هم چنان زنده و در آسمان هاست. این موضوع از نظر شیعیان مسلم نیست. ر. ک : سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج 14، ص 71.
24. مروج الذهب، ج 1، ص 50.
25. تورات سفر پیدایش، باب پنجم، بند 27؛ تاریخ الطبری، ج 1، ص 90.
26. ر. ک : تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 31؛ تاریخ الطبری، ج1، ص 90، در کتاب اخیر سن «لَمَک» 780 سال ذکر شده است.
27. ر. ک : مروج الذهب، ج 1، ص50.
28. ر. ک : تورات، سفر پیدایش، باب نهم، بند 29؛ مروج الذهب، ج 1، ص 52؛ تاریخ الطبری، ج1، صص 90 و 93.
29. ر. ک : کمال الدین وتمام النعمه، ج 2، ص 523، ح 1، به نقل از : امام جعفر صادق (ع)، بحارالانوار، ج11، ص 285، ح 2؛ تاریخ الطبری، ج1، ص93. در کتاب اخیر روایت های مختلفی درباره عمر نوح (ع) نقل شده که از 950 تا 1950 سال در نوسان است.
30. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 523، ح 3، به نقل از: امام جعفر صادق (ع).
31. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 559؛ بحارالانوار، ج 51، ص240.
32. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 563؛ بحارالانوار، ج51، ص 243.
33. ر. ک : همان.
34. ر. ک : همان.
35. ر. ک : کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 554.
36. ر. ک : همان، ص 561؛ کتاب الغیبه (طوسی)، ص83. در کتاب اخیر، عمر او 456 سال ذکر شده است.
37. ر. ک : کمال الدین وتمام النعمه، ج2، ص 547.
38. ر. ک : همان، ص 567؛ کتاب الغیبه (طوسی)، ص 83.
39. ر. ک : الامام المهدی (ع)، صص 146 - 186.
40. ر. ک : امکان طول عمر تا بی نهایت، صص 89- 136.
41. ر. ک : ابوحاتم سهل بن محمد بن محمد سجستانی، المعمرون و الوصایا، تحقیق: عامر عبدالمنعم، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1961 م.
42- ر. ک : امام مهدی (ع): طول عمر، صص 55- 64؛ طول عمر امام زمان (ع) از دیدگاه علوم و ادیان، صص 39- 58؛ زنده روزگاران، صص 37- 42؛ پژوهشی علمی پیرامون طول عمر، کهولت و پیش گیری از پیری.
43- رهبری بر فراز قرون، صص 66- 69.
44- برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک : ابراهیم شفیعی سروستانی، معرفت امام زمان و تکلیف منتظران، چاپ دوم: تهران، موعود عصر (ع) 1388، صص 141- 144.
45- سوره انبیاء (21)، آیه 69.
منبع: شفیعی سروستانی، ابراهیم( 1343 )، پرسش از موعود، تهران: موعود عصر، چاپ اول 1390.


توجه به جایگاه و شأن رفیع امام عصر (عج)
امام مهدی(علیه السلام) عصاره خلقت، خاتم اوصیا و وارث همه انبیا و اولیای پیشین است. چنان که در یکی از زیارات حضرت صاحب الامر(علیه السلام) خطاب به ایشان عرض می کنیم:
السَّلامُ عَلی وارِثِ الانبیاءِ وَ خَاتَمِ الاوصیاءِ.. المُنتَهَی اِلَیهِ مَواریثُ الانبیاءِ وَ لَدَیهِ مَوجُودٌ اثارُ الاصفِیاءِ. (1)
سلام بر وارث پیامبران و خاتم اوصیا... آن که میراث تمام پیامبران بدو رسیده و آثار همه برگزیدگان در نزد او موجود است.
آن حضرت چنان مقامی در نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) دارند که خطاب به ایشان از تعبیر «پدر و مادرم به فدای او» استفاده کرده اند. از جمله در روایات زیر که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام علی(ع) نقل شده،آمده است:
بِاَبی وَ اُمِّی سَمِیّی وَ شَبیهی وَ شَبیهُ مُوسَی بنِ عِمرانِ، عَلَیهِ جُیوبُ (جَلابیبُ) النُّورِ یَتَوَقَّدُ مِن شُعاعِ القُدسِ. (2)
پدر و مادرم به فدای او که همنام من، شبیه من و شبیه موسی پسر عمران است، بر او جامه هایی از نور است که از پرتو قدس روشنایی می گیرد.
بِاَبِی اِبنِ خِیَرَهِ الاِماءِ ... . (3)
پدرم به فدای فرزند بهترین کنیزان ... .
امام راحل نیز در بیان جایگاه و شأن بی مانند امام مهدی(علیه السلام) در عالم هستی می فرماید:
من نمی توان اسم رهبر روی ایشان بگذارم، بزرگتر از این است. نمی توانم بگویم که شخص اول است، برای اینکه دومی در کار نیست. ایشان را نمی توانیم با هیچ تعبیری تعبیر کنیم، الّا همین که مهدی موعود(علیه السلام) است. آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر. (4)
با توجه به همین مقام و مرتبت رفیع امام عصر(علیه السلام) است که در روایات سفارش شده برای عرض سلام و ارادت به پیشگاه آن حضرت از کلمات و عبارت های خاصی استفاده کنیم. از جمله در روایتی که از امام محمد باقر(علیه اللسلام) نقل شده، می خوانیم:
مَن ادرَکَ مِنکُم قائِمَنا فَلیَقُل حینَ یَراهُ «السَّلاُم عَلَیکُم یا اهلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعدِنَ العِلمِ وَ مَوضِعَ الرُّسالَهِ». (5)
هر کس از شما که قائم ما(علیه السلام) را دریابد، پس باید به هنگام دیدار با او بگوید: «سلام بر شما ای خاندان نبوت و معدن علم و جایگاه رسالت».
در روایت دیگری کیفیت سلام دادن مردم به آن حضرت در زمان ظهور چنین بیان شده است.
لا یُسَلَّمُ عَلَیهِ مُسَلَّمُ الّا قالَ: «السَّلاُم عَلَیک یا بَقیَّهَ اللهِ فِی ارضِهِ.» (6)
هیچ سلام دهنده ای بر آن حضرت سلام نمی دهد، مگر این که می گوید: «سلام بر تو ای باقی مانده خدا در زمین».
مطالعه سیره و اقوال علما و بزرگان نیز نشان می دهد که آن ها نهایت ادب و احترام را نسبت به حضرت صاحب الامر(علیه السلام) رعایت و از هر سخن و عملی که در آن اندک شائبه بی توجهی به جایگاه و شأن آن حضرت وجود داشت، پرهیز می کردند. در این باره حکایت زیر که از مرجع عالی قدر حضرت آیه الله العظمی الصافی گلپایگانی در زمینه ادب و احترام حضرت آیه الله العظمی بروجردی نسبت به امام عصر(علیه السلام) نقل شده، بسیار خواندنی است:
یک روز در منزل شان مجلسی بود، در آن مجلس شخصی با صدای بلند گفت: برای سلامتی امام زمان و آیه الله بروجردی، صلوات! در همان حال، ایشان که در حیاط قدم می زد، با شتاب و ناراحتی به طرف در بیرونی آمد و با عصا محکم به در زد، به طوریکه آقایانی که در بیرون بودند، ترسیدند که نکند اتفاقی افتاده باشد. چندین نفر به طرف در اندرونی رفتند که ببینند چه خبر است. آیت الله بروجردی گفتند: «این که بود که اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان(علیه السلام) آورد؟ این مرد را بیرون کنید و به خانه راهش ندهید.» (7)
بر اساس آنچه گفته شد، بر همه مبلغان فرهنگ مهدوی، اعم از نویسندگان، سخنرانان، شاعران، مدیحه سرایان و ... لازم است که در نوشته ها، گفته ها ، سرودها و به تعبیر عام تر در کلیه فعالیت های تبلیغی و ترویجی خود، نکات زیر را مورد توجه جدی قرار دهند.
1. خودداری از به کار بردن کلمات و تعابیری که شایسته جایگاه و شأن رفیع امام عصر(علیه السلام) نیست؛
2. رعایت نهایت ادب و احترام به هنگام بر زبان راندن نام آن حضرت و یاد کردن از ایشان؛
3. ذکر سلام و صلوات پس از نام بردن از آن حضرت و برخاستن به هنگام بیان نام خاص ایشان؛
4. رعایت ساحت قدسی آن امام و پرهیز از تعمیم اوصاف و ویژگی های خاص ایشان به دیگران.
پی نوشت ها :
1. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر به نقل از سیدبن طاوس.
2. محمد باقر المجلسی، مرأة العقول، ج 36، ص 337، ح 200.
3. همان، ج 51، ص 121.
4. صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی، قدس ره)، ج 12، ص 208.
5. محمد باقر المجلسی، مرأة العقول، ج 52، ص 331، ح 5.
6. همان، ج 24، ص 212.
7. روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه بزرگداشت آیه الله بروجردی و شیخ شلتوت.
منبع: شفیعی سروستانی، ابراهیم،(1343)، انتظار باید و نبایدها، تهران: موعود عصر(عج)، چاپ ششم، 1386.

امام مهدی (عج) در قرآن، سنت و تاریخ
سخنران: آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی
مطلع بحث
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌. إِنَّ فِی هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِینَ‌. وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ‌»(1)
سوره ی انبیا مکی است؛ خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آینده ی اسلام را تبیین کرده اند و حال آن که هنوز اسلام نوپا بود.
سخن ما به صورت فشرده درباره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حول سه محور است: قرآن، سنت و تاریخ.
محور اول: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن کریم
این مسأله در قرآن تحت سه عنوان مطرح است:
عنوان اول
یکی مسأله ی «وراثت ارض» است که در آیه ی مذکور با دقایق و لطایفی مطرح شده است؛ مانند مسأله ی کتابت و وراثت آن هم وراثت ارض. خداوند می فرماید: «... و کُنّا نحنُ الوارثینَ»(2)در حقیقت عاقبت جهان به دست افراد صالح می افتد. درواقع این اشاره به همان عقیده ای است که در بین مسلمان ها رواج دارد مبنی بر این که در آخرالزمان و در پایان جهان و قبل از قیامت، حضرت ظهور می کند. از این کلام که «عباد صالح وارث هستند»، درمی یابیم عابدین باید خودشان را آماده، و این برنامه را تهیه کنند. این برنامه همان برنامه ی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ‌»(3) همان برنامه ی جهانی است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای جهان رحمت بود؛ ولی این مأموریت به دست مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اصحاب صالحش انجام می گیرد. در این زمینه مرحوم طبرسی روایتی نقل کرده است. عن ابوجعفر (علیه السلام): «... هُم اصحابُ المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »(4).
عنوان دوم
عنوان دوم، غلبه دین است بر همه ی ادیان که تاکنون محقق نشده است. درست است از لحاظ علمی حجت و برهان اسلام قوی تر است؛ اما بالاخره نه آن رحمة للعالمین محقق شده نه تسلط و غلبه ی آشکار و ملموس دین بر همه ی ادیان. در اینجا، سه آیه به یک مضمون آمده است:«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(5)
عنوان سوم
عنوان سوم «استخلاف» است. خدا وعده کرده است:
«وعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ... »(6)
این آیه اشاره به یک حقیقتی است که تا حالا محقق نشده است. اگر فرض می کردیم هیچ روایتی نداشتیم و ما بودیم و این آیات، جای این سخن بود که استخلاف تا حالا محقق نشده است و چون وعده ی خدا است، بی تردید تحقق می یابد. وقتی خدا وعده کرده است این دین را به دست عباد صالح خودش در سراسر جهان نشر بدهد، عاقبت انجام خواهد شد. کلمات استخلاف وارثین اشاره به مسأله ی حکومت هم دارد. استخلاف یعنی همین عباد صالح خدا خلیفه بشوند برای خدا در روی زمین. هر دو آیه ارض دارد؛ یعنی کل زمین. البته کلمه ی «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)»، با این لفظ در قرآن نیامده، اما در روایات آمده است و بیشتر به امامت و رهبری آن حضرت اشاره دارد. ما نمی دانیم نحوه ی حکومت آن حضرت چگونه است. شاید این گونه باشد که آن حضرت رهبر جهان به شمار آید و کشورها و حکومت های صالح دیگر هم وجود داشته باشند. این ها با هم منافات ندارد؛ همه ی حکومت های دیگر صالح هستند و از آن حضرت دستور می گیرند.
محور دوم: بررسی مسأله در سنت و حدیث
مرحوم طبرسی، در ذیل آیه ی «... کتبنا فی الزبور... »(7)، می گوید: «و یدل علی ذلک ما رواه الخاص و العام عن النبی (صلی الله علیه و آله)»(8). پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لَوْ لمْ یبقَ من الدُّنیا إلا یومٌ واحدٌ لطَوَّل اللهُ ذلک الیوم حتی یبعَثَ رجلاً منْ اهلِ بیتی یملأُ الأرضَ عَدلاً و قِسطاً کَما مُلئَتْ جَوراً و ظُلماً. (9)
بعد می گوید روایات وارده از طریق فریقین در این زمینه فراوان است و این روایت را از سنن بیهقی نقل می کنند. خاطرم می آید در حدود چهل و پنج سال قبل، شاید هم بیشتر، در خدمت مقام آیت الله صدر (رضی الله عنه) بودم و صحبت از کتاب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به میان آمد. ایشان گفتند در مجلسی بحث شد که آیا روایات راجع به حضرت از طریق اهل سنت هم آمده است یا نه، من گفتم: بله، هست؛ و در این باره کتاب«المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »را نوشتم. یک نسخه را هم به من هدیه دادند که در آن نوشته ام این را مؤلف به من اهدا کرده است. ایشان روایات مرتبط با حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از طرُق اهل سنت جمع آوری کرده است. در این زمینه خیلی هم کار انجام شده است. یکی از کارهایی که انصافاً باید از آن تقدیر کرد، کتابی است به نام«منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» که حضرت آیت الله صافی نوشته اند. بعد از آن هم دائرة المعارف راجع به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده است.
ما در روایات، تواتر معنوی داریم. منتها در روایات شیعه و نیز روایاتی که آیت الله صدر نقل کرده اند، حتی مواردی مانند این که مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزندان حسین (علیه السلام) و از فرزندان سجاد (علیه السلام) است، نیز وجود دارد. این ها را هم یک مقداری از «ینابیع الموده» و جاهای دیگر نقل کرده اند.
البته آیت الله العظمی آقای صافی( دام عزّه) خیلی بیشتر از این ها تحت این عناوین روایت ذکر کرده است. این مطالب در روایات شیعه بیشتر است و روایات زیادی هم از اهل سنت در کتاب هایی که احتمالاً مؤلفش هم شیعه بوده مثل «ینابیع الموده» و موارد دیگر نقل شده است.
همین طور که آیت الله عسکری فرمودند، روایات ما روشن تر است. آن قدر که قضیه در روایات ما روشن است، در روایات اهل سنت نیست؛ ولی در عین حال اگر همین دو کتاب را ملاحظه کنید، درمی یابید جزئیات، [برای مثال حضرت از نسل کیست]، در روایات اهل سنت نیز نقل شده است. این نکته را می خواستم عرض کنم که ما همه جا «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »داریم. البته این هدایت همان هدایت واقعی است. منتها در دین یهود از او تعبیر به مسیح کرده اند. همین الآن یهودی ها منتظر حضرت مسیح (علیه السلام) هستند؛ چون حضرت موسی (علیه السلام) را قبول نکردند. یکی از یهودی ها در یکی از روزنامه ها گفته بود آن روز که حضرت مسیح (علیه السلام) ظهور بکند چنین و چنان می کنیم. (10)
مسیح، یعنی مسح شده، یعنی متبرک. از لحاظ محتوا، خیلی با مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تناسب دارد. مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جنبه ی روح او را بیان می کند، یعنی کسی که خدا او را هدایت کرده است.
مسیح جنبه ی جسم او را باز می گوید؛ یعنی کسی که متبرک شده است. آیه ی «و لقدْ کتَبْنا فی الزَّبور... »(11) هم اشاره به این دارد که مسأله ی مذکور تنها یک مسأله ی اسلامی نیست. این در کتب قبل هم آمده است.
زبور را معمولاً گفته اند، زبور داوود؛ ولی مرحوم طبرسی می گوید: گفته شده مراد مطلق کتاب آسمانی است؛ کما این که «ذکر» را هم به قرآن تفسیر می کنند.
ایشان می گوید: به تورات هم ذکر گفته اند. اگر مراد از ذکر در آیه، قرآن باشد، کلمه «بَعد» معنای زمانی ندارد و مفهوم «علاوه» را می رساند.
یکی از علمای مشهد که در تفسیر تخصص داشت، این طور معنا می کرد: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتیم». این خیلی دور از آبادی نیست. در آیات دیگر هم نکاتی وجود دارد که ما از آن ها صرف نظر می کنیم.
محور سوم: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تاریخ
محور سوم، بررسی مسأله در تاریخ است. در تاریخ، مسأله ی مهدویت در همان قرن اول اسلامی یک امر حتمی و مسلم بوده است.
مورد اول
طبری در داستان مربوط به امام حسین (علیه السلام)- هنگامی که از مکه به طرف کوفه می رود- می گوید: عبدالله بن عمروبن عاص پدرش را منع می کرد که با معاویه همکاری بکند، اما قبول نکرد. او جزء محدثین است. حتی می گویند حدیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را هم در رساله ای به نام «الصادفه» نوشته است. در این سفر، امام حسین (علیه السلام) با فرزدق شاعر برخورد و از او سؤال کرد که «ما وَرائُکَ»(12) و چیزهایی گفت. بعد به عبدالله بن عمروبن عاص برخورد. عبدالله به فرزدق گفت:« هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »(13). اشاره به حضرت امام حسین (علیه السلام) می کند. و می گوید:«هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». فرزدق گفت: خوب اگر مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، چرا تو با او نمی روی؟ گفت به تو چه. معلوم شد سابقاً بین آن ها اختلاف بوده، لذا با هم فحش کاری کردند و رد شدند.
عبدالله بن عمروعاص از جوان های صحابه است. مسأله ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در نظر او و اصحاب مسلم بوده است. منتها مصداقش چه کسی است وقتی می بیند امام حسین (علیه السلام) در برابر حکومت ستمگر یزید که مظهر فساد و جهل و نادانی است قیام کرده به کوفه می رود، می گوید «هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». این نخستین جایی است که از لحاظ تاریخی من دیده ام.
مورد دوم
مورد دیگر داستان مختار است که ادعا می کرد محمد بن حنفیه مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ اگرچه محمد بن حنفیه قبول نداشت و انکار می کرد. اگر حقیقتاً مسأله ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شصت و چند سال بعد از هجرت مسلم نبود، چطور او ادعا می کند و هیچ کس هم نمی گوید: مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یعنی چه، خبری نیست. یک عده قبول کردند، عده ای هم قبول نکردند؛ ولی اصل موضوع را انکار نمی کردند و در این که آیا محمد حنفیه خود مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است یا نه بحث داشتند و یا این که اصلاً در برابر این جریان سکوت کرده بودند.
مورد سوم
مورد سوم، مسأله ی قیام محمد بن عبدالله «نفس زکیّه» در مدینه است که نوع مردم به او گرویدند. در کشور مغرب که خیلی تمایلات اهل بیتی و تشیّع دارند، عالمی می گفت: علت این که ما پیرو «امام مالک» شدیم، این است که وقتی مردم به امام مالک گفتند آیا سراغ «نفس زکیه» برویم یا نرویم؟ گفت: بروید. گفتند: ما با بنی امیه بیعت کرده ایم، مالک گفت: چون این بیعت مُکْرَه است، قبول نیست. آن عالم مغربی می گفت: چون او از محمد نفس زکیه حمایت کرد، ما هم گفتیم این با اهل بیت علیهم السلام خوب است، پس از او پیروی می کنیم و تا امروز هم پیرو او هستیم.
در همان موقع، در سال 145 که زمان منصور بود، هم در مدینه و هم در بصره برادرش ابراهیم قیام کرد. در تاریخ دارد که منصور خوابش نمی برد؛ می گفت: رختخواب برای من نیندازید تا ببینیم بالاخره حق با ما است یا با این دو برادر. بعد از کشتن آن ها احساس آرامش کرد و راحت شد.
مردم به این ها گرویدند. اگر مهدویت در اذهان نبود، چرا این قدر به این ها گرویدند. برچه اساسی می گفتند محمد نفس زکیه، مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. در مسند ابی داوود در بابی که راجع به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، این طور نقل می کند: ... لو لم یبق من الدنیا إلا یومٌ واحد لَطَوَّلَ اللهُ ذلکَ‌ الیوم حتی یَبعَثَ رجلاً من اهل بیتی یَملاءُ الارض عدلاً و قسطاً کما مُلئتْ جوراً و ظلماً(14).
من شک ندارم این حدیث با تأیید او درست شده، چون اسم او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بود. بعد از او هم کسانی که با عنوان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کردند، بسیار زیادند و شاید بیش از همه در آفریقا بود. خیلی ها در کتب تاریخی شرح حال و قیام این ها را نوشته اند که هرکس قیام می کرده است به عنوان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او نگاه می کردند. عبیدالله بن مهدی نخستین خلیفه ی فاطمیین در «مهدیه» (تونس فعلی)، به نام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کرد.
در آفریقا هنوز هم که هنوز است، از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صحبت می کنند.
در سومالی مجله ای است به نام «المنتظر».
آخرین کسی هم که قیام کرد و کارش گرفت «مهدی سودانی» بود که بالاخره انگلیسی ها را از سودان بیرون کرد. اسم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنوز هم در میان این ها هست.
در منزل وزیر امورخارجه ی سودان که بودیم می گفت: مهدی (علیه السلام) و درباره ی حضرت صحبت می کرد. در هر حال، نام حضرت در میان آن ها زنده است. این ها مسلمان مالکی هستند. مقام مهدویت برای مهدی سودانی که قیام کرده قائلند؛ به خصوص که با استعمار انگلستان جنگید تا این که انگلیسی ها به زحمت بر او غلبه کرده و او را کشتند. مهدی سودانی در نظر آن ها مقدس است و در خارطوم (پایتخت سودان)گنبدش از همه جا دیده می شود.
این مسأله از لحاظ تاریخی از قرن اول شروع شده است. مردم اصل آن را انکار نمی کردند و حتی اگر کسی چنین ادعایی می کرد، به او عقیده پیدا می کردند و او را مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می خواندند. آقای دکتر محمد علوی مالکی، فرزند سید عباس علوی مالکی، در مکه قطب است. به اصطلاح، مرید دارد و صاحب یک تشکیلات عریض و طویل. یک بار به او گفتم: اگر از شما دعوت بکنیم به ایران بیایید، می آیید، گفت: اگر بیایم، می گویند رفته اصحاب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را جمع کند. هر سال که می رویم صحبت از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انتظار می کند. از این قبیل مسائل زیاد است و انسان از لحاظ تاریخی باید یقین بکند. در این زمینه پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایاتی دارد و صحابه باور کردند و انتظار هم داشته اند، منتها تطبیقش بر افراد به اشتباه صورت گرفته است.
روایات مهدویت نزد اهل سنت
در مورد روایات، روایات مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را صحاح سِتَّ همه شان ذکر کرده اند و بابی دارند، غیر از بخاری. بخاری می گوید مسیح که نزول می کند با امامشان بیعت می کند. اسم نمی برد. بالاخره این مسأله آن جا هم هست؛ اما بقیه ی صحاح سِت بعضی شان باب دارند و بعضی در همان باب فضائل اهل بیت (علیهم السلام) می گویند. منتها با همین اشتباه کاری ها که «... اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی... »(15).
نکات پایانی
آنچه در پایان میل داشتم بگویم، سه نکته است.
کشتار و خونریزی؟!
یکی این که در بسیاری از روایات مسأله ی کشتار و خونریزی آمده و ذکر شده که جوی های خون و آسیاهای خون راه می افتد. این ها در یک دوران هایی نقل شده که اصلاً روح حاکم بر دنیا همین چیزها بوده است. در آن دوران، به هرکس بیشتر خونریزی می کرد نشان می دادند که شجاعت اش بیشتر است. عقیده ی من این است که در این ها باید تحقیق بشود که چه مقدار اصل و سندیت دارد. در حدیثی که مورد اتفاق فریقین است می گوید:
[... یملاءُ الارضَ قسطاً و عدلاً کما مُلئتْ ظلماً و جوراً]. (16)
حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای برقراری عدل و قسط می آید. در بعضی از جاها کسانی هستند که مقاومت بکنند و حضرت باید با آن ها بجنگد؛ اما نمی شود گفت، اصلاً شعار حضرت آدم کشی و خونریزی است. متأسفانه منبری ها و مداح ها این مسائل را خیلی دنبال می کنند و در ذهن مردم هم همین چیزها است. باید از حضرت به عنوان یک مرد عادل و طرفدار عدل یاد شود. باید او را دادگستر جهان معرفی بکنیم. حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نه به طور اعجاز بلکه به طور طبیعی رهبری جهان را به عهده می گیرد. این هم خودش یک نکته است که آیا کارهای حضرت همه اش معجزه و اعجاز است یا جریانی است که طبع بشر به سمتی پیش می رود که بالاخره از همه ی شعارها، حکومت ها و از همه ی فرماندهان مأیوس می شود و با اضطرار طالب عدل می گردد. بعد ندایی بلند می شود که با وسایل روز به گوش همه می رسد. آن وقت مردم مطالعه می کنند. مبلغین تبلیغ کرده، فلسفه ی قیام و ظهورش را بیان می کنند و در نتیجه مردم به آن حضرت می گروند.

رهبری جهان
نکته ی دیگر، مسأله ی رهبری در جهان است نه سلطنت و حکومت بر جهان. این را هم باید درباره اش مطالعه کرد و مسأله ی خیلی مهمی است. بالاخره جهان به طرف یک قطبی شدن پیش می رود اما نه قطبی که فقط یک کشور و یا یک حکومت باشد. این اصلاً عملی نیست و چیزی نیست که روی آن تکیه کنیم با اختلاف ملت ها و اقوام و ملیت ها و...؛ ولی رهبری می شود واحد باشد. ما باید بگوییم که او رهبر واحد جهان است. بالاخره مردم دنیا می بینند او سخن حق می گوید. البته طبعاً او یک نوع وراثتی هم نسبت به زمین، به عنوان رهبر، حتماً خواهد داشت.
شعارهای مدعیان مهدویت
نکته ی دیگر، این است که در روایات ویژه ی علائم ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شعارهای مهدی های ظهور کرده نیز دیده می شود. هرکس که ظهور می کرد، روایت می خواندند. درباره ی «محمد نفس زکیه» گفته شده که «... اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی... »(17). در «سنن ابی داوود»، به همین صورت آمده است. «بن باز» روحانی وهابی سعودی گفته بود: روایات مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) درست است؛ اما نه آن طوری که شیعیان می گویند بلکه به گونه ی دیگری است. نظر او به همین روایت «ابن داوود» است. در ارشاد مفید ظاهراً در همان باب امام دوازدهم روایتی نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «... مِنا السّفّاح و المنصور... »(18)من تردید ندارم این روایت از آن هایی است که وقتی بنی عباس روی کار آمدند- برای این که خودشان را به عنوان منجی موردنظر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) جا بزنند- گفته اند. یا در حمایت آن ها گفته شده. خلیفه ی اول آن ها سفاح بود، خلیفه ی دوم منصور و خلیفه سوم مهدی. منصور که اسم پسرش را مهدی گذاشت، متوجه بوده چه می خواهد بکند؛ یعنی آن ها هم یک نوع حکومت مهدویت برای خودشان قائل بودند. از این قبیل مطالب زیاد پیدا می شود.
وقتی ما فهمیدیم منطقه ای در افغانستان به نام طالقان وجود دارد و غیر از طالقان ما طالقانی آن جا است، من مطالعه کردم دیدم یحیی بن زید در آن جا قیام کرده و طرفدارش بوده اند. کسانی که از او حمایت می کردند، طبعاً حدیث هم به نفع او می گفتند که مثلاً از طالقان چند نفر خارج می شوند. انجام این قبیل تحقیقات مسائل را روشن می کند. وقتی خدا در ذیل این آیه می گوید: «و ما ارسَلْناک إلا رحمهً للْعالمین»(19)؛ معنایش این است که همان رحمه للعالمینی که ما به تو وعده کردیم و تو به این عنوان آمدی، با همین عباد صالح تحقق پیدا می کند.
یک چنین مسأله ای در حقیقت نتیجه ی کل ادیان و اسلام است. نتیجه ی کامل اسلام هم به دست آن حضرت ظاهر می شود.
معنویت و امید
یادم می آید در حدود 30 سال قبل در دانشگاه مشهد استادی آمده بود به نام «صلاح الصابی». شاعر و خطیبی زبردست بود. گویا عبدالناصر او را تعقیب می کرد و می خواست بکشد. او به امام موسی صدر (حفظه الله تعالی) پناه برده بود. ایشان او را به دانشگاه مشهد آورد و گفت شما از این استفاده بکنید. چند سال آن جا بود. بعد هم آمد تهران درباره ی تشیع خیلی مطالعه کرد. اشعاری هم درباره حضرت زهرا (علیها السلام) و امام حسین (علیه السلام) و دیگران گفت. شعری را در کنگره ی شیخ توسی گفت که در یادنامه ی شیخ آمده است. ایشان بعد از مطالعات زیاد گفته بود: فرق بین تشیع و تسنن این است که تشیع رشته ی معنویت اسلام و رهبری را قطع نکرده؛ هنوز هم ادامه دارد و هنوز امید دارد. در حالی که برای اهل سنت و عقیده ی عمومی این گونه نیست که هنوز انتظار داشته باشند. انتظار عمومی در اهل سنت نیست و در شیعه هست. او می گفت: این برای شیعه خیلی امتیاز است که خودشان را مرتبط با رسالت و با خدا می بینند و انتظار چنین کسی را دارند آن هم نه فقط بیاید احکام را بگوید یا در ممالک اسلامی حکومت بکند؛ بلکه حکومت جهانی پدید آورد. این یک امید فوق العاده ای است که شیعیان دارند. اهل سنت این را ندارند شما برای این ارزش قائل شوید و قدر آن را بدانید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
پی نوشت ها :
1. انبیا(21): 105-107(در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم «بندگان شایسته ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد». در این ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندگان. ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم).
2. قصص(28): 58. (... و ما وارث آنان بودیم)
3. انبیا(21): 107. (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم).
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج9، ص 103 و126. (آنان یاران مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند).
5. صف(61) :9؛ توبه(9): 33؛ فتح (48): 28. (او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ی ادیان غالب سازد، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند).
6. نور(24): 55. (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پا برجا و ریشه دار خواهد ساخت... ).
7. انبیا(21): 105.
8. طبرسی: مجمع البیان، ج16، ص 171. (مؤید آن روایتی است که شیعه و سنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند).
9. شرف الدین، علی الحسینی الاسترآبادی: تأویل الآیات الظاهره، ص 327؛ محمدی ری شهری، محمد: میزان الحکمه، ج1، ص 179، حدیث شماره ی 1172. (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، همانا خداوند آن یک روز را چنان طولانی کند تا مردی از اهل بیت من برخیزد که زمین را از عدل و قسط پر سازد، چنان که از جور و ظلم پر شده است).
10. گوینده ی محترم منبعی ذکر نفرموده است.
11. انبیا(21): 105. (در «زبور» بعد از ذکر [تورات] نوشتیم).
12. پشت سرت چیست؟
13. این همان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
14. شرف الدین، علی العینی الاسترآبادی: تأویل الآیات الظاهره، ص 327؛ سنن ابی داوود، ج2، ص 309. (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدای تعالی آن روز را چنان طولانی کند تا مردی از من یا از اهل بیتم قیام کند که زمین را از عدل و قسط پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
15. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص 102. (... اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است... ).
16. همان. (... او زمین را از قسط و عدل پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
17. مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج51، ص 102. (... اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است... ).
18. مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج29، ص 453. (... سفاح و منصور از ما هستند... یادآوری: منظور از این دو، سفاح، منصور عباسی نیستند؛ بلکه منظور حضرت امام حسین و حضرت امام علی (علیهما السلام) هستند.)
19. انبیا(21): 107. (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.)
منبع مقاله :
امینی، ابراهیم... [و دیگران]،‌ (1381) قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ چهارم

ماخذ: معاونت سیاسی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: میلاد ها