امشب که شب اوج مناجات دل ماست
این مسجد و محراب خرابات دل ماست
با یار شب وصل و ملاقات دل ماست
بر مقدم دلدار مباهات دل ماست
حیف است که دور از رخ جانانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
امشب که در میکده ی عشق تو باز است
دست همه عشّاق بسوی تو دراز است
یا رب سببی ساز شب ماه حجاز است
با حضرت معشوق شب راز و نیاز است
وقت است که بر مقدم جانانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
یکروزه شده دلبر ما عید بگیرید
از معرفتش هدیه ی جاوید بگیرید
از دست حسین باده ی توحید بگیرید
وز مادر او برگه ی تائید بگیرید
اینجاست که واجب شده رندانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
با ماه خدا زمزمه ی یار بگیریم
از کام حسن تا سحر افطار بگیریم
هنگام سحر می طلبد سجده ی خونین
آن روز که ما روزه علی وار بگیریم
مجنون شده و با دل دیوانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
ما طاقت یک جلوه ی دلدار نداریم
حیف است که ما دیده ی دیدار نداریم
ظرفیّت هم صحبتی یار نداریم
با این همه با غیر حسن کار نداریم
ای کاش که در عشق کریمانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
بد مستی ما را مکن ابراز نگارا
با مستی مستان بنما باز مدارا
تقصیر لب لعل نگار است خدا را
خجلت زده کن مثل همیشه تو گدا را
موسی صفت از جلوه ی پیمانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
ای خوش سحری را که سر دار بمیرم
منصورم و چون میثم تمّار بمیرم
در حال ثنا خوانی دلدار بمیرم
سخت است که بیمار و گنهکار بمیرم
هر چند که یک گوشه غریبانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
آن بنده ی زشتم که خریدار ندارم
برده نفروشید که بازار ندارم
از خدمت ارباب کرم عار ندارم
در کوله به جز توشه ای از خار ندارم
خوب است که در کنج همین خانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
بد تر ز من ای خالق بخشنده نداری
همچون من خود باخته شرمنده نداری
مأموریت حضرت موساست بهانه
در خلقت خود بد تر از این بنده نداری
بیمارم و در پای طبیبانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
عمریست که جان در غم جانانه بسوزد
دل در غم یک دختر دردانه بسوزد
آن شمع که در گوشه ی ویرانه بسوزد
از غربت او غربت پروانه بسوزد
با دختر سلطان به عزا خانه بمیرم
مگذار که پشت در میخانه بمیرم
شاعر : محمود ژولیده
نظرات شما عزیزان: