سلام خراسان؛ سلام خورشید اول صبح!
مبارک باد تولد عزیزی که بوی بهشت
در شانه هایش تکثیر می شود؛
عزیزی که قدمگاهش را فرشتگان آسمانی می بوسند
و توتیای چشمانشان می کنند.
سلام، آقا!
خاک از کدام پایت بوسه بردارد تا بوی بهشت را لمس کند؟
آه، لهجه آهوان پناهنده را با کدامین احساس لطیف شنیدی؟
راستی، چند بیابان دلتنگی را باید دوید تا در کمندت افتاد؟
اینک تو پا بر دیده جهان می گذاری و
زمین در لذتی ناسرودنی، اشک می ریزد.
تمام پنجره ها به وسعتی که تو در آن قدم زنان نزدیک می شوی
چشم می دوزند و کوه ها سرِ ارادت خم می کنند.
امشب تمام ستاره ها، اطراف پنجره ات به بزم نشسته اند.
آسمان، دامن دامن ستاره برایت می ریزد.
مهتاب، سر بر زانوی کوه نهاده، تماشایت می کند
و نمی داند که عطش تماشایت سیراب شدن ندارد.
غریب خراسان، امشب چقدر ستاره ها دیدنت را لذت می برند!
امشب چقدر خراسان شوق دارد!
چقدر آهوان رم کرده، اسیرت می شوند!
«چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس آهوی وحشی را از این بهتر نمی گیرد»
نظرات شما عزیزان: