ماجرای خواندنی احترام امام هادی (ع) به دانشمندان
احترام به علما و دانشمندان از دیر باز نزد اقوام و ملل گوناگون مرسوم بوده و پس از اسلام نیز مورد تاکید زیادی از جانب ائمه اطهار علیهم السلام قرار گرفته است. این مساله به قدری نزد امامان معصوم اهمیت داشته که در دستورات دینی و روایات ما بر آن بسیار تاکید شده. ما در این مقاله به نمونه ای از این مورد اشاره می کنیم.
عن ابی عبداللهعلیه السلام قال: ان العلماء ورثة الانبیاء وذلك ان الانبیاء لم یورثوا درهماولادینارا وانما اورثوا احادیث من احادیثهم فمن اخذ بشیء منها اخذ حظا وافرا فانظروا علمكمهذا عمن تاخذونه فان فینا اهل البیت فی كل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین وانتحالالمبطلین وتاویل الجاهلین.
دانشمندان و علماى دینى وارثان پیامبرانند، زیرا انبیا از خود درهم و دینارى به ارث نمىگذارند و آنچه از خود باقى مىگذارند احادیثى است از احادیث آنها، هر كه از آن احادیثبرگیرد، بهره فراوانى برده; پس مواظب باشید دانش خود را از چه كسى مىگیرید.
همانا در بین ما اهل بیت در هر دوره جانشینان عادلى هستند كه انحراف افراطىها و بدعتگذارى خرابكاران و تاویل نادانان را از دین برمىدارند.
امام هادی(علیه السلام) میفرمایند:
علمای پیروان ما كه به دوستداران و پیروان ناتوان ما رسیدگی كنند، روز قیامت در حالی وارد می شوند كه از تاجهای آنها نورافشانی میشود.(بحارالانوار/2/7)
این محقق حوزوی در کتاب خود با نقل سیرهای از آن حضرت آورده است که امام هادى - علیه السلام - در بزرگداشت دانشمندان و اندیشمندان مى كوشید و به آنها توجهى خاص داشت و آنان را بر دیگر مردم برتر مى شمرد زیرا آنان سرچشمه نور و آگاهى در زمین هستند.
از كسانى كه مورد تجلیل امام قرار گرفت، فقیهى بود كه با یكى از نواصب و مبغضین اهل بیت به مناظره پرداخته و او را مغلوب ساخته بود، آن فقیه پس از چندى به زیارت امام هادی (ع)آمد حضرت كه از مناظره او با ناصبى خبردار بود از دیدن وى شادمان شده او را در صدر مجلس نشاند و به گرمى با وى به گفتگو پرداخت.
مجلس مملو از علویان و عباسیان بود. آنان در آنجا از این توجه خاص امام رنجیده شدند و امام را مخاطب ساخته گفتند:
«چگونه او را بر سادات و بزرگان بنى هاشم مقدم مى دارى ؟...»
حضرت در پاسخ فرمود: از كسانى نباشید كه خداوند متعال درباره شان فرمود: «( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوْتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْكِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ لِیَحْكُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ ». (1)
«آیا ندیدى كسانى را كه بهره اى از كتاب آسمانى به آنها داده شده بود، فرا خوانده شدند تا كتاب خدا داور آنان باشد لیكن گروهى اعراض كرده روى گرداندند».
آیا كتاب خداوند متعال را به عنوان داور و حكم قبول دارید؟... همگى گفتند: «آرى ، یابن رسول اللّه ».
و امام روش خود را - به استناد آیات قرآن - چنین محکم و مستدل ساخت : آیا خداوند نمى گوید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ». (2)
«اى كسانى كه ایمان آورده اید هنگامى كه در مجالسى به شما گفته مى شود جاى باز كنید شما نیز جاى باز كنید تا خداوند براى شما گشایش دهد... تا آنجا كه مى گوید: و دانشمندان را درجاتى بالاتر مى دهد».
خداوند متعال همانطور كه مؤمن را بر غیر مؤ من مقدم مى دارد،« مؤ من عالم» را بر« مؤ من غیر عالم» برترى داده است.
و باز خداوند است كه مى فرماید: «خداوند مؤمنان اهل علم را درجاتى ، برترى مى دهد» آیا خداوند گفته است که خداوند نجیب زادگان و شریفان نسب دار را رفعت مى دهد! (نه این گونه نیست) لیكن حضرت باریتعالى با تاءكید مى گوید:
« أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ » (3) آیا آنان كه مى دانند و آنان كه نمى دانند با هم برابرند؟».
پس چرا از احترام و تجلیل من نسبت به این عالم كه مورد بزرگداشت خدا نیز هست رنجیده شده اید، شكستى كه این مرد به آن ناصبى با دلایل و براهین (قاطع)داد از هر شرافت مبنى بر نسب و تبار، بالاتر و برتر است .
دلایل و حجت هاى امام ، حاضرین را خاموش كرد لیكن یكى از بنى عباس حاضر در جلسه همچنان بر موضع نادرست خویش پافشارى كرد و گفت :
«یابن رسول اللّه ! شما این مرد را بر ما مقدم داشتى و ما را پایین تر از او به حساب آوردى در صورتى كه او مانند ما نسبى چنین روشن و درخشان ندارد و از صدر اسلام تاكنون آن را كه نسبى شریف تر داشته باشد بر دیگران مقدم مى دارند...»
منطق این شخص عباسى ، منطقى سست و بى بنیاد است كه اسلام بدان كمترین بهایى نمى دهد، اسلام متوجه ارزش هاى والایى است كه هرگز چنین افرادى تصور آن را هم ندارند و به گوششان نخورده است .
لذا حضرت طبق اصل قرآنى : « ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (4) و دستور: « كَلِمُوا النّاسَ عَلى قَدْر ِ عُقُولِهِم » براى قانع كردن وى راه دیگرى در پیش گرفت و گفت :
«سبحان اللّه ! » آیا عباس كه از بنى هاشم بود با ابوبكر تیمى بیعت نكرد؟ آیا عبداللّه بن عباس پدر خلفاى عباسى و از خاندان بنى هاشم ، كارگزار عمر بن خطاب از بنى عدى نبود؟ پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قریش را وارد شوراى شش نفره كرد (برای بیعت) ولى عباس را كه هاشمى و قرشى بود وارد شورا ننمود؟!
پس اگر برتر شمردن غیر هاشمى بر هاشمیان نادرست است، باید بیعت كردن عباس با ابوبكر و كارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر را محكوم كنى و اگر آن كار اشكالى نداشت این مورد هم مانند آن روا خواهد بود...».
معترض ، تاب این استدلالات را نیاورد خاموش گشت و دیگر دم نزد.(5)
پی نوشت ها :
1-سوره آل عمران ، آیه 23.
2- سوره مجادله ، آیه 11.
3- سوره زمر، آیه 9.
4- سوره نحل ، آیه 125.
5- « الاحتجاج» طبرسى ، ج 1 و 2، ص 454.
منبع : کتاب زندگانی امام علی الهادی(ع)-باقر شریف قرشی
نظرات شما عزیزان: